سیده نعیمه زینبی | شهرآرانیوز - اکنون گوشیها و دوربینها فرایند ضبط و ثبت صدا و تصویر را راحت کرده است، اما دو دهه قبل کار به همین راحتی نبود. همه امکانات یک گروه صدابرداری رادیو یک دستگاه «ناگرا» بود که صدا را ضبط و روی نوارهای ریل پخش میکرد تا آوایی را به گوش مردم برساند.
«مریم بهروان»، یکی از تهیه کنندههای ارشد صدای خراسان، است که بیست و چند سال در عرصه رادیو با این امکانات تلاش کرده و سال ۷۶ تهیه کننده نمونه کشور شده است. او در نویسندگی، پژوهش، گویندگی، تهیه کنندگی، نمایش و اجرا در رادیو و تلویزیون کارنامه موفقی ارائه داده است. آنچه ما را پای صحبت او مینشاند، ۲ برنامه محبوب رادیو است که مانند رودخانهای جاری و خروشان افراد زیادی را در طول مسیر با خود همراه کرده بود. برنامه «دیار اندیشه و هنر» و «مشاهیر خراسان» که به مدت ۱۰ سال روی آنتن میرفتند و هر ظهر جمعه طرف داران خود را پای رادیو مینشاند.
اطلاع از سرنوشت آن آواها و نواهایی که در طول ۱۰ سال از خراسان به یادگار مانده، برای ما جای سؤال است. گنجینه ارزشمندی که از مصاحبه و مصاحبت با بزرگان و فرهیختگان خراسان گرد آمده است و حالا هر کدامش میتواند گنج پنهان و دیرینه روایت زندگی یک استاد باشد. استادی که دیگر نیست و قصه ماندگارش در آرشیو صدا خاک میخورد و نیازمند توجه مسئولان و خراسان دوستان است. بهروان ابتدا از خودش میگوید و سپس از خاطرات و دغدغههای فرهنگی اش.
مریم بهروان متولد ۱۳۳۷ است و سال ۵۶ در رشته تاریخ دانشکده ادبیات مشهد پذیرفته میشود. انقلاب فرهنگی او را برای مدتی از دانشگاه دور میکند، ولی او از پا نمینشیند. فراخوان نویسندگی رادیو و تلویزیون مسیر تازهای رو به دنیایی دیگر برای او میگشاید. یک سال آزمایشی برای رادیو مینویسد و خیلی زود راه خودش را پیدا میکند و میفهمد اینجا همان نقطه دنیا است که باید در آن بایستد. گویندگی، گزارش، مصاحبه را هم میآموزد تا بتواند آنچه را میبیند به زبان قلم بیان و اجرا کند. آزمون تهیه کنندگی را نیز با نمره خوب استاد پشت سر میگذارد. او ابتدا در برنامه کودک دستیار تهیه کننده میشود و سپس به سراغ تهیه کنندگی میرود. بهروان تهیه کنندگی برنامههای مختلفی مانند «جوان»، «خانواده»، «گنجینه زندگی» را همراه با نمایش نامه نویسی و اجرا در تلویزیون توأمان دارد.
در کنار برنامههای روزانه و معمول به سراغ ساخت یک برنامه سخت میرود که ۱۰ سال به طول میانجامد. برنامهای که دلیل مصاحبه ما با او است: «دیار اندیشه و هنر» و «مشاهیر خراسان». در برنامه دیار اندیشه و هنر تجربهای متفاوت و جذاب رقم میخورد. بهروان در این برنامه پژوهشگر، نویسنده، مصاحبه گر و دستیار تهیه کننده است و گاهی تهیه کنندگی را نیز بر عهده میگیرد. این برنامه ۸ سال به طول میانجامد. پس از آن مشاهیر خراسان روی آنتن رادیو میرود. برنامهای ۲ ساله که تهیه کنندگی آن بر عهده بهروان است.
چند تن از تهیه کنندههای قدیمی دور هم جمع هستند. هر کدام از آنها درباره یکی از بزرگان مهجور خراسان سخنی میگوید. بی اعتنایی به بزرگان ادب و فرهنگ خراسان او را وامی دارد تا از خودش بپرسد: «چرا ما در رادیو به دنبال شناساندن این ظرفیت پنهان نباشیم؟» طرح برنامه را مینویسند که با استقبال مدیران روبه رو میشود تا یک گروه جمع و جور در رادیو در کنار کارهای روزانه شان این برنامه را هم بسازند.
کار دشواری است پیدا کردن فرصت فراغت برای ساخت این برنامه. با خودشان میگویند ما کار را شروع میکنیم تا ببینیم چه میشود، اما اقبالِ مردم آنها را در این برنامه مقیم میکند تا این فعالیت ۱۰ سال ادامه پیدا کند. از نخستین برنامه مردم استقبال میکنند و نامهها به رادیو سرازیر میشود تا شوق سازندگان بیشتر شود. بهروان نیز همراه گروه همه جا حضور دارد و حتی فرزندش را هم با خود به شهرستانها میبرد.
میگوید: «حضور من در شهرها بر قلمم مؤثر بود و باعث میشد توصیفات دقیقتر و زیباتری به کار ببرم که بر جان و دل مردم بنشیند. هر یک هفته در میان ۲ روز را به یکی از شهرستانها میرفتیم. همه مقدمات را از پیش تلفنی هماهنگ کرده بودیم تا در آن ۲ روز فقط ضبط کنیم. صبح تا شب برنامههای مختلف اجرا میشد و ما صدایشان را ثبت میکردیم.»
این برنامه جلوههایی از زندگی مردم خراسان در دل صدا جا میدهد و به خانه مردم میبرد. برنامهای که با سفر به شهرهای خراسان از شمال تا جنوب خراسان بزرگ تهیه میشود و از آداب و رسوم؛ موسیقی، آئین، فولکلور، تاریخچه و بزرگان گذشته و معاصر هر شهر سخن میگوید. هر برنامهای که پخش میشود مردم یک شهر را با خود همراه میکند تا سیل نامه ها، طومارها و تقاضاها به رادیو، از استقبال مردم از آن برنامه خبر بدهد. بهروان در شروع برنامه خودش باور چنین جوششی را ندارد، اما هرچه میگذرد انگیزه و اشتیاق بیشتری برای ساخت آن پیدا میکند.
بهروان میگوید: «مدیران ما مانند جناب دکتر قنبری، جناب مسگری، جناب چوپانکاره و مهندس ارژمند در این جنبش فرهنگی همراه ما بودند. نام آوران فرهنگ و ادب هر شهر و دیار هم یاریگرمان بودند تا این برنامه ساخته شود.» در نیشابور که یکی از قدیمیترین شهرهای خراسان است، شادروان گرایلی و زنده یاد گنجی منزل خود را در اختیار گروه برنامه ساز قرار میدهند تا محل ضبط برنامه شود. یغما شاعر خشت مال تا نوشین گنجی شاعر پرآوازه محلی صدای شان را در این برنامه ماندگار کردند. در سبزوار دکتر علوی و مرحوم محمود بیهقی همسفر و همقدم گروه در هر شهر و آبادی میشوند.
در مزینان خانواده دکتر علی شریعتی میزبان برنامه میشود. در فردوس استاد یاحقی آنها را همراهی میکند و بسیاری از اهالی مهربان و قدرشناس با طوماری از امضاها و متنهای خوشنویسی شده گروه را تشویق میکنند. در طبس استاد یعقوب دانش دوست و دیگر بزرگان شهر به کمک برنامه میآیند. در بیرجند یاریگرانی مانند شادروان فرزین شاعر و مهندس پریان و مهندس گلشنی دارند تا برنامه ضبط شود.
در تربت حیدریه محمد قهرمان و ذبیح ا... صاحب کار و دیگر بزرگان به کمک گروه میآیند و همسفر آنها میشوند. در خواف عثمان محمد دوست دوتارنواز خوافی و در باخرز استاد شریف زاده و استاد سمندری میزبان تیم برنامه ساز میشوند و برای ضبط ترانه به استودیوی رادیو خراسان میآیند.
آنها حتی به دیدن حاج قربان میروند که در مزرعه اش خلوت گزیده و دوتار را کنار گذاشته است و او را وامی دارند دوباره دست به ساز ببرد و تازه بعد از آن است که استاد در میان اهالی موسیقی شناخته و به جشنوارههای داخلی و خارجی دعوت میشود. خاطرهای که در کتاب «آخرینخنیاگر» هوشنگ جاوید هم به چاپ میرسد. مرور آن روزها برای مریم بهروان به همین راحتی نیست. او هنوز هم با آن روزها زندگی میکند و خاطراتش را به خاطر میآورد و با آنها همراه میشود. او آن میزبانیها و مهربانیها را فراموش نمیکند که مردم به شوق حضور آنها فراهم میکردند.
بهروان درباره بیمها و امیدهای کارش در آن دوره، میگوید: «من آن زمان باید کار موظفی ام را هم انجام میدادم و وسواس عجیبی روی آن داشتم. فشار مضاعفی روی شانههای من بود تا همه آنها به بهترین شکل اجرا شوند. تهیه کننده یک برنامه ۴ ساعته بودم که روی ثانیههای برنامه فکر میکردم. اگر یکی از دستگاهها مشکل پیدا میکرد و صدا را پخش نمیکرد باید در لحظه تصمیم میگرفتم تا فاصله به وجود آمده را چطور جایگزین کنم. گاهی بلافاصله چند جمله مینوشتم و به مجری میدادم تا بخواند و زمان بگذرد. استرسی که تحمل میکردم توصیف شدنی نیست.»، اما او این زحمت را به دوش میکشد و در کنارش برای ماندگاری صداهای خراسانی برنامه میسازد، زیرا در پنهانِ ذهن بهروان «تنها صداست که میماند» حک شده است و تلاش میکند تا هرچه میتواند صداهای بیشتری را در گنبد گیتی ماندگار کند.
او میگوید: «ما بسیاری از افراد را طرف دار رادیو کرده بودیم. کسانی که در میان ادیبان و شاعران جایگاهی برای خودشان داشتند، ولی علاقه شان را به برنامه ما ابراز میکردند.» در همان روزها استاد قهرمان به بهروان اظهار میدارد: «شما کاری کردید که ما هر ظهر جمعه همراه با آقای صاحبکار پای رادیو مینشینیم و برنامه را مانند یک فیلم سینمایی دنبال میکنیم. منتظر میشویم تا ببینیم که به کدام دیار رفته و با چه کسانی هم سخن شده اید. شما با کلام تصویر میسازید و با نثر شعر میسرایید.»
استاد عبدالهادی حائری استاد تاریخ بهروان است که بر اثر ابتلا به سرطان به رحمت خدا میرود. بهروان راوی آخرین روزهای حیات استاد است. او بیان میکند: «روزهای آخر عمر ایشان برای ضبط برنامه به سراغشان رفتم. ایشان به همسرشان گفته بودند که ببین صدای من به دست شاگردم ماندگار میشود. همسر ایشان این نوار را گرفت و بارها به خاطرش از من تشکر کرد.»
سید جلال آشتیانی از افراد صاحب نامی است که پای میز گفتگو با بهروان مینشیند. او خاطره این استاد شهیر خراسانی را این گونه روایت میکند: «ایشان به سر من منت گذاشتند و خودشان با دو ماشین اسکورت از دانشکده الهیات به اداره ما آمدند. هیچ کس باور نمیکرد که ایشان با حرف یک کارمند و تهیه کننده معمولی راضی به مصاحبه شود. استاد میگفتند وقتی یک خانم همت میکند و برای حفظ فرهنگ خراسان تلاش میکند من چرا دریغ کنم؟ آن زمان با بزرگان بسیاری مصاحبه گرفته بودم، ولی وقتی پای صحبت استاد آشتیانی نشستم هول شدم. ایشان به من گفتند دخترم اصلا جای نگرانی نیست. نیاز نیست به دلیل آنچه از من گفته اند شما این طور دست و پایت را گم کنی.
مرحوم آشتیانی آن قدر به من روحیه دادند تا من توانستم گفت وگویم را به پایان برسانم. برنامهای از زندگی ایشان ساخته و پخش شد. بعدها تهران بارها آن برنامه را مطالبه کرد و پخش شد. زمانی که استاد به رحمت خدا رفتند من بازنشسته شده بودم. از تهران با من تماس گرفتند تا آن برنامه را پیدا کنند. من هم شماره برنامه و نوار را به آنها دادم تا بتوانند از آن استفاده کنند. این نوارهایی که در حال پاک شدن است مملو از زندگی مشاهیری مانند ایشان است.»
از مجموعه لالاییهای که از جنوب تا شمال خراسان ضبط میکند برنامه «فریادها، پروازها» ساخته میشود که آوازه آن تا تهران هم میرسد و از آن بسیار تقدیر میشود. بهروان درباره خاطرات خوشی که از آن روزگار در ذهنش به یادگار مانده است، میگوید: «خاطرم هست زنی در شمال خراسان دستی به گهواره داشت و دستی به مشک و برای کودکش لالایی میخواند و من ضبط کردم. این لالایی در کتاب لالاییهای دکتر شکورزاده هم نبود. مفهوم آن ترانه درباره به جنگ رفتن پدر و انتظار برای بازگشت او بود.
این لالایی بخشی از تاریخ آن منطقه را روایت میکرد. همین لالایی را در جنوب خراسان از بانوی دیگری شنیدم که مفهومش بی آبی و تلاش پدر برای آوردن آب بود. من در برنامهای این لالاییها در شمال و جنوب خراسان را با هم مقایسه کردم. «فریادها و پروازها» جایزه گرفت و بارها پخش شد. ما از این برنامهها بسیار داشتیم که نمیدانم کجاست و چطور میشود آنها را احیا کرد.»
او هر چه بیشتر از گنجینه ارزشمند خراسانی اش میگوید بیشتر این سؤال برای ما پیش میآید که این مجموعه الان کجاست؟ بهروان در این باره میگوید: «چند وقت پیش با مدیر صداوسیمای خراسان نامه نگاری کردم و این اجازه داده شد که هر همکاری نیاز است برای حفظ این مجموعه با من اتفاق بیفتد. در آرشیو گویا چند وقت پیش تعدادی از آنها به اشتباه پاک شده، اما هنوز بسیاری از آن صداها موجود است. دستگاه تبدیل برای این نوع نوار نیاز است. پیگیر هستم و دغدغه خراسان و کهن مرز و بوم را دارم، زیرا این صداها دیگر تکرار نخواهد شد.
بسیاری از افرادی که با آنها مصاحبه شده است، فوت کرده اند و این آرشیو در معرض آسیب است.» ضرباهنگ کلام بهروان غم دارد. او مادر شیفتهای است که سالها کودکش را زیر بال و پر گرفته است تا بالنده شود. کودکی که از سرنوشت آن بی اطلاع است: «میراث فرهنگی مگر چه هست؟ دریغ و حسرتم این است که میراث خراسان حفظ نشود. میدانم که این گنج بازگشت پذیر نیست. انگار آتشی در نیستان افتاده است که همه آنچه را جمع کرده ام میسوزاند.»
در مرور خاطرات بانوی تهیه کننده نامهای بزرگی مانند پروفسور فاطمی و پروفسور شاملو و دیگر شخصیتهای خراسانی بارها و بارها تکرار میشود و این سؤال را برای ما به وجود میآورد: «چرا نباید این مجموعه صدا به عنوان گنجینه در موزه صدا استفاده شود؟»
غصه بهروان اندوه ما هم میشود تا نگران فرزند کهن بوم باشیم: «گاهی میبینم که یک مستند از بزرگان ساخته شده است و چقدر به چشم میآید در حالی که ما مجموعهای از این مستندهای رادیویی ساختیم و حالا در آستانه نابودی است. این مجموعه تاریخ شفاهی و صوتی خراسان است که دیگر بازیابی نمیشود.»
این بانوی خراسانی چیز زیادی نمیخواهد. خواسته او مطلوب ما و همه خراسان دوستان نیز هست. او درخواست پای کار آمدن سازمانهای متولی را دارد تا به حفظ این مجموعه ارزشمند کمک کنند.
***
مریم بهران در بخشی از خاطراتش که در کتاب «آخرین خنیاگر» چاپ شده درباره ماجرای اولین دیدار با حاج قربان سلیمانی مینویسد:
تابستان سال ۶۸ اولین باری بود که سراغش رفتیم و او را در علیآباد قوچان یافتیم. گفتیم حاج قربان برنامه شهر خودتان است، دوتار را بردار و با ما صحبت کن. لبخند مهربانی روی صورتش نشست، با احترام دوتارش را که در قاب یک پارچه زیبا پنهان شده بود برداشت، خاکش را تکاند و پارچه را به آرامی کنار زد، دلش تنگ شده بود. انگار با ساز حرف میزد. دوتار را که کوک میکرد با سیمها درد دلها داشت. چهرهاش هرلحظه برافروختهتر میشد. سرانجام آهنگی را نواخت که چه زیبا آغاز کرد. کدام زخمه از زخمهای انگشتان پینه بستهاش بهتر میتوانست سیمهای دوتار را بلرزاند و دیگر کار ما آغاز شد.